دیداری یکسویه
شین میم شین شین میم شین

خسرو گل سرخی (2 بهمن 1322 ـ 29 بهمن 1352)[1][1]

سیاوش کسرائی

 

 

·      وقتی که آمدی

·      بی آشتی پلنگ

 

·      وقتی که چشم های تو می گردید

·      با آشنا به مهربانی و بیگانه را به خشم

 

·      وقتی که استوار نشستی و پر غرور

·      همچون عقاب قله ـ نظر دوخته به دور ـ

·      انگشت روی خواب سبیلت

 

·      وقتی که دست کشیدی در رؤیا

·      بر گیسوی دامون ـ پسرت ـ تنها

 

·      وقتی که زیر بارش طعن منافقان

·      می غریدی

·      یا در فضای یخ زده تالار

·      ـ عطر خوش وفا را پرسان ـ

·      در پیکر یکایک یاران

·      می بوییدی

 

·      آن گاه

·      وقتی نگاه تو

·      برق نگاه کرامت را آغوش می گشود

 

·      آن گاه

·      وقتی که دادگاه

·      مقهور کین کرامت بود

 

·      وقتی که تو درآمدی از جامه

·      ـ شیر بدون بیشه ـ

·      ـ شمشیر بی غلاف ـ

·      در حلقه مسلسل و سرنیزه 

 

·      وقتی که ایستاده صلا دادی

·      وقتی درآمد سخنت شعر سرخ بود

 

·      صدها هزار غنچه نا سیراب

·      آب از کلام تو می خوردند

·      رنگ از لبان تو می بردند

 

·      وقتی که گفته های تو کوته بود

·      اما بلند، زنگ خطرهایت

·      وقتی نفس نفس

·      تنها سرود ما

·      در آن سکوت بود هم آوایت

 

·      لبخند با شکوه تو چون پیشواز کرد

·      در واژه نظامی اعدام

·      مهمان جلف مرگ

 

·      وقتی که قامتت

·      قد می کشید در دل آویز اشک من

 

·      وقتی بهار بود گلی سرخ در قفس

·      میعادگاه عشق

·      وقتی که هر سپیده و هر صبح

·      میدان تیر بود.

 

تلاشی برای تحلیل شعر

دیداری یکسویه

 

·      عنوان این شعر خود معمائی است.

·      چرا سیاوش از دیدار یکسویه سخن می گوید؟

·      شاید از آن رو که در سالن دادگاه نگاه ها منجمدند.

·      دو طرف دعوا بنظر سیاوش، دو سوبژکت مطلق و نافی یکدیگرند و لذا به نگاه یکدیگر پاسخ نمی دهند.

·      متهمین دیگر نیز هر کدام در کلنجار درونی خویش درگیرند و جز خویشتن خویش کسی را نمی بینند و لذا نگاه ها بی پاسخ می مانند.

·      شاید منظورسیاوش این است که او خسرو را در صفحه تلویزیون می بیند، بی آنکه خسرو او را متقابلا ببیند، برای نگاهش پاسخ سیاوش را دریافت کند و برعکس.

 

حکم اول

·       وقتی که آمدی

·       بی آشتی پلنگ

·       وقتی که چشم های تو می گردید

·       با آشنا، به مهربانی و بیگانه را به خشم

 

·      خسرو ـ جوان سی ساله ـ وارد صحنه دادگاه می شود که ظاهرا از طریق تلویزیون پخش می شود.

·      این خسرو است که بسان پلنگی آشتی ناپذیر وارد صحنه می شود.

·      سیاوش دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت مرسوم را وارونه می کند:

·      اوبژکت محاکمه به درجه خودمختاری تعیین کننده ارتقاء می یابد و سوبژکت حقیقی صحنه می شود و در مورد چیزهای دور و بر خویش به داوری می نشیند:

·      دیالک تیک غریبی در میهن بلازده سیاوش در تب و تاب مدام است.

·      پلنگ پرورش یافته در باغ صیاد، خود ـ ضمن آشتی ناپذیری ـ دیالک تیک مهربانی و خشم است:

·      مهربان با آشنا و خشمگین با بیگانه.

·      دو مقوله دیالک تیکی آشنا و بیگانه در ادبیات فارسی قدمتی دیرین دارند.

·      سیاوش مقولات آشنا و بیگانه را نیز مثل همه مقولات رایج، با محتوای نوینی پر می کند و از نو تعریف می کند.

·      این رسالت تاریخی ـ فلسفی شاعر بی چون و چرای توده ها ست:

·      آنتی تز هر کس گشتن و برای هر چیز کهنه، آنتی تزی تولید کردن، به امید تولد سنتزی خجسته، زنده، بالنده و پویا.

 

·      آشنا برای خسرو کسی است که می ایستد و بیگانه آن، که به وضع موجود تن در می دهد.

·      سیاوش به هنگام سرایش این شعر همان موضع و نظر خسرو سی ساله و جوان را دارد.

 

·      این خدای تاریخ است که از حنجره قهرمانان جان بر کف نعره بر می کشد:

·      برای بر انداختن کهنه باید تیری از جان خویش بر فلاخن نهاد.

 

·      خسروی دیگر در تاریخ معاصر این بیدادخانه نیز چنین کرده است و شعر بلند آرش کمانگیر را سیاوش در باره او و یارانش سروده است:

·      ابلاغ حکم تاریخ به بهای چشم پوشی بر بود فانی خویش!

 

·      خشم خسرو نسبت به یاران کوتاه آمده و تسلیم گشته و مهرش نسبت به کرامت تنها بمثابه کرنش در مقابل رب النوع پیشرفت قابل تأیید است و لاغیر.

·      سیاوش این حقیقت امر را بهتر از هر کسی می داند.

·      و گرنه رزمنده ای هم که زیر زجر تسلیم می شود، جرمی مرتکب نشده است.

·      انتظار حداکثر از انسانی داشتن نه منطقی است و نه منصفانه.

·      این حق طبیعی هرکس است، که در باره زندگی و مرگ خود تصمیم بگیرد و نه کسانی که بیرون گود ایستاده اند و لنگشکن می گویند.

·      مجرم، سیستمی است که انسان حقیقت جوی حقیقت پرست را به زور شکنجه و تهدید به تسلیم وامی دارد.

·      مردم باید این را بدانند!

·      رزمنده به زانو در آمده و تسلیم گشته بیش از هرکس دیگر سهم خود را به امر پیشرفت اجتماعی ادا کرده است و تماشاگران حوادث حق ندارند به محاکمه مجدد قربانیان شکنجه و آزار برخیزند.

·      عشق به زیست حق طبیعی و بی چون و چرای هر موجود زنده ای است.

·      محکوم و مذموم نظامی است که گالیله ها را به زانو در می آورد و نه گالیله های بظاهر به زانو در آمده.

·      برتولد برشت، درست از همین رو ست، که در یکی از قصه های آقای کوینر روش و راه دیگری را توصیه می کند:

·      قلدری زورگو انسانی را تحت ستم قرار می دهد و از بابت کار مستمر او به زندگی انگلواره خود ادامه می دهد.

·      قهرمان برتولد برشت مدت مدیدی برای قلدر زورگو غذا تهیه می کند تا روزی که او از فرط پرخوری می میرد.

·      آنگاه لاشه او را از خانه بدر می اندازد، خانه را ضد عفونی می کند و «نه» تاریخی خود را بر زبان می راند.

·      چرا که در دیالک تیک استراتژی و تاکتیک نقش تعیین کننده از آن استراتژی است.

·      گوهرمراد زنده یاد نیز ـ حداقل ـ در نمایشنامه های انقلاب مشروطه همین موضع برشت را نمایندگی می کند:

·      قهرمان نباید فدای هیچ و پوچ شود.

·      برشت در نمایشنامه گالیله خواهد گفت:

·      بدبخت ملتی که به قهرمان احتیاج دارد!

·      اگرچه برشت به دیالک تیک قهرمان و توده واقف است و به نقش بی جانشین قهرمانان نیز.

 

حکم دوم

·       وقتی که استوار نشستی و پر غرور

·       همچون عقاب قله ـ نظر دوخته به دور ـ

·       انگشت روی خواب سبیلت

 

·      اکنون ادامه ماجرای خسرو در دادگاه توصیف می شود:

·      نشستن او.

·      استوار نشستن با عزمی جزم و با غرور یک قهرمان جان بر کف.

·      با دور اندیشی و وسعت نظر تاریخی ـ فلسفی!

·      با یقین علمی مطلق به ظفرمندی نهائی کار!

 

حکم سوم

·       وقتی که دست کشیدی در رؤیا

·       بر گیسوی دامون ـ پسرت ـ تنها

 

·      همین حکم کوتاه، سیاوش را از نمایندگان سیاسی طبقات اجتماعی دیگر متمایز می سازد.

·      هومانیسم پرولتری سیاوش بی نظیر و بی همانند است!

·      سیاوش نامرئی ها را می بیند، پیوندهای عاطفی ژرف انسان ها را می بیند و دشواری انجام وظیفه تاریخی را درک می کند.

·      به پیشواز مرگ رفتن یک پدر با یک جوان بی همسر و فرزند یکی نیست.

·      دل کندن از فرزند، مبارز انقلابی را از ریشه زیر و رو می کند.

·      دیالک تیک غریزه و عقل در این جور مواقع، با تمامت عظمت غول آسای خود مبارز انقلابی را زیر فشار کمر شکن و خرد کننده خود قرار می دهد.

·      در هوشمندی سیاوش نمی توان مبالغه کرد.

 

حکم چهارم

·       وقتی که زیر بارش طعن منافقان

·       می غریدی

·       یا در فضای یخ زده تالار

·       ـ عطر خوش وفا را پرسان ـ

·       در پیکر یکایک یاران

·       می بوییدی

 

·      سیاوش در این حکم بغرنجیت مبارزه طبقاتی را نشان خواننده شعرش می دهد.

·      نظام انسانت ستیز ـ بیگانه که سهل است ـ برادر را علیه برادر برمی انگیزد.

·      از این رو ست که سیاوش مفهوم «بارش طعن منافقان» را فرمولبندی می کند.

·      منافقان به گروهی اطلاق می شود که ضمن وقوف بر محق بودن خسرو به قدرت حاکم تمکین و به او پشت می کنند.

·      چه می توانند کرد، وقتی که قلم در دست دشمن است؟

·      همه که نمی توانند برای رب النوع تاریخ از همه چیز خود بگذرند.

·      از این رو ست که نه همه پیکرها، بلکه فقط پیکر کرامت است که بوی وفا می دهد.

·      اگر همه از همه چیز خود صرفنظر می کردند، دیگر قهرمان وجود نمی داشت.

·      این را فریدون تنکابنی در یکی از قصه هایش بر زبان می راند.

·      منظور برتولد برشت هم همین است :

·      شعور رهائی بخش باید توده ای شود، تا جامعه بی نیاز از قهرمان و استثناء باشد:

·      استثناء باید قاعده گردد.

 

حکم پنجم

·       آن گاه

·       وقتی نگاه تو

·       برق نگاه کرامت را آغوش می گشود

 

·       آن گاه

·       وقتی که دادگاه

·       مقهور کین کرامت بود



 




کرامت الله دانشیان (10 مهر 1325 ـ 29 بهمن 1352)

 

·      چه معنائی در مفهوم «آغوش گشودن به برق نگاه کرامت» وجود دارد؟

·      چون پیکر کرامت بوی وفا می دهد؟

·      همین و بس؟

·      در سفری این چنین بی برگشت و هول، چرا باید خسرو هومانیست و دوراندیش از داشتن همراه شاد باشد؟

·      آیا خسرو احساس تنهائی می کند و احتمال زانو زدن او هم هست؟

·      کدام انسان مطلق است؟

·      آیا داشتن همنظر و همراه در راه هول و هراس انگیز قوت قلبی است و تکیه گاهی برای به زانو در نیامدن؟

·      سیاوش به ارزش بی جانشین مقاومت کرامت با تمام وجودش پی می برد.

·      کرامتی که «دادگاه را مقهور کین خویش» می سازد و کین ورزی به قدرت حاکم معنائی جز تأیید خسرو ندارد، معنائی جز در سنگر خسرو ماندن و تا آخرین فشنگ جنگیدن ندارد.

·      نگاه کرامت به یکسویه گی نگاه خسرو پایان می دهد.

·      درک روانشناسانه سیاوش ستایش انگیز است.

·      جامعه ما باید میراث معنوی سیاوش را از نو بخواند و این هیولای بی همانند را از نو بشناسد!

 

حکم ششم

·       وقتی که تو درآمدی از جامه

·       ـ شیر بدون بیشه ـ

·       ـ شمشیر بی غلاف ـ

·       در حلقه مسلسل و سرنیزه 

  

·      این وصف سیاوش است از خسرو گل سرخی:

·      شیری برون از بیشه، شمشیری برون از غلاف!

·      عریانی مطلق، صداقت و زلالی مطلق!

·      از جانگذشتگی مطلق در حصار مسلسل و سر نیزه:

·      دیالک تیکی از ضربه پذیری مطلق و روئین تنی مطلق!

 

حکم هفتم

·       وقتی که ایستاده صلا دادی

·       وقتی درآمد سخنت شعر سرخ بود

 

·      سیاوش در این حکم به پیشگفتار خسرو اشاره می کند که شعری سرخ بوده است.

 

حکم هشتم

·       صدها هزار غنچه نا سیراب

·       آب از کلام تو می خوردند

·       رنگ از لبان تو می بردند

 

·      سیاوش در این بیت به تأثیر کردوکار خسرو در نسل نوین اشاره دارد، که از خون او نیرو و رنگ می گیرند.

 

حکم نهم

·       وقتی که گفته های تو کوته بود

·       اما بلند، زنگ خطرهایت

·       وقتی نفس نفس

·       تنها سرود ما

·       در آن سکوت بود هم آوایت

 

·       لبخند با شکوه تو چون پیشواز کرد

·       در واژه نظامی اعدام

·       مهمان جلف مرگ

 

·       وقتی که قامتت

·       قد می کشید در دل آویز اشک من

 

·       وقتی بهار بود گلی سرخ در قفس

·       میعادگاه عشق

·       وقتی که هر سپیده و هر صبح

·       میدان تیر بود.

 

·      سیاوش اکنون ـ ضمن پرده دریدن از چهره خونین جامعه ـ همبستگی عاطفی و ایدئولوژیکی خود را با خسرو و کرامت با صراحت تمام اعلام می کند:

·      او از قد کشیدن آنان در اشکش سخن می گوید و جامعه ای را ترسیم می کند که در آن «بهار به گل سرخ محبوسی شباهت دارد و میعادگاه عشق ـ هر سپیده و هر صبح ـ میدان تیرباران است!»

·      دهشت و ترور و قساوت و انسانیت ستیزی را بهتر از این نمی توان توصیف کرد.

 

پایان



[1]  این عکس از سایت راه توده برداشته شده است


January 7th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي